NaZaNiN jOoN
به من فکر نکن تا میتونی به خودت برس با حرفایه من به وجدانت نده استرس

 

 

بیــا …
اما زود بـرو !!
دیگر نفسی ندارم تا به نفست بند کنم .

 

 

 

من بارهاشماره ات رامیگیرم!
و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است
من برایش از تو میگویم !
اما اوسرحرفش میماند

 

 

 

 

 

من ،
بهار میشوم !
تو ،
تنم را پر از شکوفه کن …

 

 

 

 

یادگرفتم کسی رادوست بدارم که دهکده ی قلبم رابه صدای آبادی نفروشد.

 

 

 

 

 

پشت این بغض، بیدی شکسته است که خیال میکرد با این بادها نمی لرزد…

 

 

 

 

بیست طبقه لاف بزرگی است برای مردن، کافی است از ایوان یک خاطره پایین بپری،به سلامتی خاطرات.

 

 

 

 

همیشه واسه آدما تا
زمانی جذابی که دست نیافتنی
باشی.ولی همینکه به دستت
آوردومثل یه کتاب خط به
خطتت رو خوند دیگه
براش بی ارزش میشی!
 

 

 

 

 

 

انصاف نیست
تودرقلب من باشی
ومن در دستان تو

 

 

 

 

دنیا اگه مردونگی سرش میشد
اسمش دخترونه نبود!

 

 

 

هیچکس ادامس شیک رو برا
وجود خودش نمیخواد
سرنوشت ادامس شیک
بقیه پول بودن

 

 

 

 

دستو پا بسته و رنجور به چاه افتادن ،
به از ان است که در دام نگاه افتادن،
سیب شیرین لبت باشد و ادم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم ازبه گناه افتادن!
من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر درپی شاه افتادن

 

 

 

 

بی شمارند آنهایی که نامشان آدم است.. ادعایشان آدمیت کلامشان انسانیت رفتارشان صمیمیت حال . . . من دنبال
کسی میگردم که نه آدم باشد نه انسان نه رفیق و دوست صمیمی…!!! تنها صاف باشد و صادق .. پشت سایه اش
خنجری نباشد برای دریدن .. هیچ نگوید .. فقط همانی باشدکه سایه اش میگوید:صاف و یکرنـــگ!

 

 

 

 

هوس تخته دونفره کردم…یه تخته دونفره با تشک خوشخواب..همچین بپری روش دست و پاتو بنذاری اینور و اون ور
 هرجور دلت میخواد بکپی…هان الان با خودت گفتی پ نفر دوم چی؟ نفره دوم خوش پول بده بره واسه خودش یه تخت
بگیره هرجور دوست داره توش بکپه…این تخته منه..روانـــی هم خودتی …

 

 

 

 

دختره استاتوسش نوشته:دلــم خــیــلــی گــرفــتـــه!!! یه پسره کامنت گذاشته:چرا گلم؟تو به این خوشگلی چرا باید
دلت گرفته باشه؟ من هرچقدر فکرکردم دچار چالش عرفی فلسفی شدم اما آخرش نفهمیدم اینا چه ربطی به هم
داشت؟؟

 

 

 

 

دوست دارم یک شبه،هفتاد سال پیر شودم در کنار خیابانی بایستم… تو مرا بی آنکه بشناسی،از ازدحام تلخ خیابان
عبور دهی … هفتاد سال پیر شدن یک شبه به حس گرمی دستای تو هنگامی که مرا عبور میدهی بی آنکه بشناسی
می ارزد …

 

 

 

 

میان این همه که جان آدم را به لب میرسانند،اسم عزرائیل بد در رفته است …

 

 

 

خواستم بگویم به”جهنم”که رفتی .. دیدم واژه ی بهتری هم وجود دارد .. به”همین روزهای من”که رفتی ..

 

 

 

 

تلخ است… فرداهایی رو میگویم که قرار است از توکه همه ی دنیای منی یک انسان معمولی بسازم!

 

 

 

گاهی وقتا خودم رو بغل میکنم و میگم:یادته چقدر آغوشش گرم بود؟؟؟الان دیگه اون رفته و باید به نبودش عادت کنی

 

 

 

همه میگویند۱۳عدد نحسی است.. امامن میگویم عامل نحسی۱و۳هستند…نه۱۳ عشقهای امروزی یا۱طرفه اند یا۳
طرفه.

 

 

 

 

هوای مردن بیخ گوش من است … همانجایی که روزی رد نفس های تو بود 

 

 

 

کار من سخت تر از آنی شده که تو فکرمیکنی عاشقت شدن دست من نبود … که فراموش کردنت کار من باشد بیخود
هی نگو ”عـــادت مــیــکــنــی”

 

 

 

 

کاش تولد من هم میماند برای بعد
به کجای دنیا بر میخورد؟

 

 

 

بـعـضـے زخـم هـا هـسـت کـه هـر روز بـایـد روشـونـو بـاز کـنـے و نـمـک بـپـاشـے تـا یـادت نره کـه سـراغ بـعـضـے آدمـا
نـبـایـد رفـت

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,13:57به قلم: نازنین جوون ™